-فکر کن لبه ی پرتگاه دارن 2 نفر پرت میشن ! یکیشون اونیه که تو دوستش داری ولی اون دوستت نداره . اون یکیم تو رو دوست داره تو دوستش نداری. فقطم یکی رو میتونی نجات بدی کدوم رو نجات میدی ؟
-تو زندگی بعضی چیزا بزرگ و بعضی چیزا کوچیک بعضی چیزا ساده بعضی چیزا مهم هستن:بزرگ مثل عشق کوچیک مث غم ساده مثل من مهم مثل تو
-عشق یعنی اونی که اگه صد دفعه هم ناراحتش کنی هر بار میگه این دفعه ی اخریه که می بخشمت و با اخم میاد توی بغلت
-من از اعدام نميترسم. نه از چوبش، نه از دارش. من از پايان بى ديدار ميترسم.
-اينترنت بازي و از کوچه خاکياي "بي بي اس" شروع کرديم .. ما بچه دايل آپيم ... ما شبي 10 ساعت پشت اين خط بيزي ها ميشستيم ري ديال ميزديم تا کانکت شيم ما با اون صدا قيژ قيژ مودم وصل ميشديم !!!! روزي 100 بار عاشق ميشديم !! حالا توي .... ميخواي با کم کردن سرعت اينترنت ما رو از ميدون به در کني؟
-بسلامتی پسرخاله که یه کیک_ مسموم_ گنده رو خودش تنها خورده بود که بقیه نخورن و مریض بشن.. مجری گفت: چرا کیک رو ننداختی دور گفت : گفتم خوب مورچه ها میخورن و مریض میشن - مورچه رو که نمیشه بهش سرم وصل کرد
-یکی بود... . . . . . . . یکی بدجوری با یکی دیگه بود
-یه بار بابامو بردم دانشگاه، گفتم همینجا تو حیاط بچرخ تا من بیام. بعد که برگشتم دیدم نشسته زیر آلاچیق با ۷-۸ تا دختر، براشون چایی گرفته داره از خاطرات جوونیش تعریف میکنه. وقتی نشستیم تو ماشین چند تا کاغذ داده به من میگه بیا برات شماره تلفن گرفتم، فقط این ۲ تا که جلوش علامت گذاشتم شوهر دارنا
-چند سال و چند عید باید از عمر تو بگذره تا آدم بشی !؟ یک سال از عمرت گذشت، ولی باز تو همونی که بودی
-درنبودباران،،،عاشقانه دانه های شبنم، علف ها راسیراب کردند، اما آن روزکه باران بارید شبنمها چه نامهربانانه دیده نشدند..
-عشق نمی پرسه توکی هستی؟ عشق فقط میگه تومال منی، عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقظ میگه توی قلب من زندگی میکنی، عشق نمی پرسه چیکارمیکنی؟ فقط میگه باعث میشه قلب من به ضربان بیفته، عشق نمی پرسه دوستم داری؟ فقط میگه دوستت دارم.
-میروم دیگر شاید شما یادم کنید... من که رفتم این غزل ها را شما دفتر کنید... میروم تا دل نبندم دل به خوبی هایتان... باز هم دل بستم و زخمی شدم باور کنید...
-دلم پر است!پر از یک بغض مبهم و چند قطره اشک و شاید هم پر از سکوت نگاهی که هیچ نگفتن را دوست دارد . نگاهی که رو ایینه هم سنگینی میکنه . دلم پر است اخر پر از بغضی که در گلو تر می شود و با این حال و هوادوست دارم بالا بیارمت بغض پیر! دلیلی برای اشک ریختن ندارم ،چون تو مرا بی دلیل تنها گذاشتی و هیچ با خود فکر نکردی که بعد از تو چگونه تنها شدم .
نظرات شما عزیزان: